جان فدا| وداع با امین رنج ها در یک جمعه تلخشهر خاموش شده بود چرا که گرمای دل ها رفته بود اما در میان آوار همهمه، هر کس دل در گرو امین رنج ها داشت، او را به نام و عنوانی صدا میزد و طلب شفاعت می کرد: - خبرگزاری فارس، شیراز؛ سمیه انصاری فرد: شهر خاموش شده بود. نه اینکه بی صدا باشد، در ظاهر هیاهو زیاد بود و همهمه بسیار. اما چیزی گم شده بود، یک حس ناب، یک وجود با ارزش. یک مرد میدان از میانه میدان رفته بود. صداها بیشتر و بیشتر میشد. مرد و زن یا پیر و جوان تفاوتی نداشت، همه دل کنده و سراسیمه برای مشایعت آمده بودند. اما هر چه صدای گریه و عزاداری افزایش می یافت، آن خاموشی غریب بیشتر خودش را به رخ می کشید. آخر جان فدا رفته بود و همه جا خاموش شده بود. همان که گرمای دل مردم بود و با همه گفتگو داشت از جنس خودشان. حرف و قولش عملی می شد، پس مردم باورش داشتند، چون باور مردم را خراب نمی کرد. قول و وعده بی اساس نمی داد. تشییع شهید سلیمانی با شاهدان آسمانی دل می داد به آنچه می شنید و هر چه در چنته داشت، مخلصانه در مسیر تامین امنیت مردم پیاده می کرد. فرقی نداشت ایران، عراق، سوریه یا فلسطین. مصداق مخلصین له دین با شاهدان آسمانی نیز مناجاتی در شأن جایگاه شهادت داشت و این راز از آن دست نوشته عجیب و عمیق، برملا شد: خدایا مرا پاکیزه بپذیر نمی خواست در دل مردم آب تکان بخورد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |